بی گمان نه در شریعت اسلامی و نه در قرآن کریم و نه در سُنّت صحیح و ناب نبوی، هیچ حکمی و دستوری وجود ندارد که با فطرت سالم و سعادت بشری در تعارض باشد و یا در برابر پیش روی دگرگونی پیشرفت تمدن بشری و پیشرفت علم و دانش، مانع ایجاد کند و موجب لغزش آن گردد.

احکام معاملات ثابت
قرآن کریم به صراحت احکام معاملاتی را بیان کرده است که تحولات و دگرگونی های زندگی اقتصادی و رویدادهای تازه از مستلزمات تعامل و رفتار انسان با انسان در جوانب مختلف مالی، بر آن ها تأثیری ندارد. و در احکام معاملاتی که با تغییر زمان و مکان و دگرگون شدن مقتضیات اقتصادی و تازگی های زندگی، تغییر می کنند، قرآن کریم به عقل بشری این اختیار را داده است که تغییراتی را پدید آورد.
احکامی که به صراحت در قرآن کریم بیان شده اند به نسبت معاملاتی مانند عبارت از: حلال بودن و حرام بودن، وفا به انجام التزامات و تعهدات مترتب بر عقود و قراردادها، وعده ها و برگرداندن امانات به صاحبانشان و ما آن ها را در دو فرع بیان می کنیم، که اولی برای حلال بودن و حرام بودن و فرع دوم برای بیان اقسام عقود از حیث ترتب آثار است.
فرع اول: بیان حلال بودن و حرام بودن در معاملات مالی
خداوند متعال می فرماید: … وَ أَحَلَّ اللهُ البَیعَ وَ حَرَّمَ الرَّبا…[بقره/۲۷۵]
«خداوند بیع و داد و ستد را حلال کرده است و ربا خواری را حرام ساخته است».
مراد از بیع در این آیه هر نوع معاوضه ی مالی است که در آن ارکان و شرایط موجود و موانع منتفی و توازن تقریبی در بین هر دو عوض متحقق باشد. همانطور که مراد از ربا هر نوع معامله ای است که توازن بین دو عوض مختل باشد، به گونه ای که مقصود از آن، آن باشد که یکی از طرفین عقد بر حساب خسارت آن دیگری، سود و نفع ببرد.
بیع و داد و ستد در فقه اسلامی مفهوم عام گسترده ای دارد، زیرا مال در همه ی عقود معاوضات مالی، مشروع به حساب می آید از این حیث، در هر عقدی و قراردادی، آن چیز و عناصری شرط می گردد که در بیع شرط می شود، و هر حقوق و التزامات و تعهداتی که بر بیع مترتب گردد، بر آن ها نیز مترتب می گردد، به اضافه ی هر نوع عنصر و احکام ویژه ای که هر یک طبیعت ویژه ی خویش را دارد.
بیع با مفهوم عام و کلی که دارد شامل عقود زیر می گردد:
۱-هر گاه در بیع، کالا در برابر بها و ثمن باشد آن را بیع به همان معنی خاص متعارف می نامند.
۲-هر گاه کالا در برابر بها و ثمن نباشد، آن را کالا به کالا و مقابضه و مبادله و مناقله می نامند.
۳-هر گاه ثمن و مثمن هر دو نقد و بها باشند، آن را صرف و مصارفه می نامند که نقدی به نقدی دیگر معاوضه می شود.
۴-هر گاه ثمن و بها نقد نباشد و مهلت داشته باشد آن را نسیه و نسیئه می نامند.
۵-هر گاه کالا و مبیع و جنس فروش رفته، مهلت داشته باشد، آن را سلم و سلف و پیش فروش می نامند.
۶-هر گاه هر دو عوض به صورت دَین و وام باشند حواله نامیده می شود.
۷-هر گاه مبیع به صورت دَین و وام باشد و ثمن و بها عین نقدی باشد که بر ذمه فروشنده است آن را استبدال می نامند.
۸-هر گاه محل بیع، منفعت در مقابل عوض باشد، آن را اجاره می نامند و اگر در برابر عوض نباشد آن را اعاره و عاریه دادن می نامند.
۹-هر گاه فروش و بیع به همان بهای اول به فروشنده اول باشد، آن را اقاله و فسخ معامله می نامند.
۱۰-هر گاه فروش به همان بهای اول به غیر فروشنده اول باشد آن را تولید می نامند.
۱۱-هر گاه فروش به همان بهای اول همراه با زیادت بر آن باشد آن را مرابحه می نامند یعنی فروش به بیش از بهای خرید.
۱۲-هر گاه فروش به همان بهای اول با کمتر و کاهش از آن باشد آن را وصیغه و محاطه و مواضعه می نامند. یعنی فروش به کمتر از بهای خرید.
۱۳-و هر گاه سهیم کردن در بعضی از بیع به جزیی از بهای آن باشد، آن را اشراک و شریک کردن می نامند و بر چهار قسم آخر، بیع های امانتی اطلاق می شود. زیرا مبنای آن ها بر امانت است، چون مشتری فروشنده را امین می داند نسبت به آن چه می گوید درباره ی بهای اول یعنی قیمت خرید، و هزینه های اضافی که بر آن شده است. پس بر فروشنده واجب است که از خیانت پاک و از دروغ گفتن به دور باشد.
و به خلاف آن، قول او تقریر و اعتراف قولی به حساب می آید.
حکمت مشروعیت عقود و معاملات
عقدهای مشروع و معاملات شرعی از جمله اسباب کسب مال و ملکیت می باشند. و مال، خود یکی از ضروریات و بایستگی های زندگی پنجگانه است که عبارتند از: دین، زندگی، آبرو و ناموس، مال و عقل و خرد. پس هر خللی در عقود بر روی زندگی فردی و جمعی تأثیر منفی و سلبی دارد. و یکی از قواعد کلی و عام این است که می گویند: هر چیزی که یک مصلحت ضروری متوقف بر آن باشد، آن چیز نیز ضروری است.

پیش از اسلام رباخواری در وام های استهلاکی و تولیدی شایع و موجود بود، و یکی از مهم ترین پایه های تقویت بنیه ی اقتصادی عصر جاهلی به شمار می آمد، همان گونه که امروز نیز پایه و بنیه ی اقتصادی عصر حاضر است. هنگامی که تعالیم و اصول اخلاقی و انسانی اسلام آمد، دریافت که پدیده ی تعامل و با هم معامله کردن به طریق ربوی، یکی از بیماری های اجتماعی و اقتصادی قدیمی است، حکمت و فلسفه ی شریعت اسلامی ایجاب می نمود و اقتضا می کرد که با این بیماری به صورت تدریجی مبارزه و پیکار نماید، همان گونه که نسبت به سایر بیماری های اجتماعی مزمن و کهنه، همان روش را در پیش گرفت. از جمله مسکرات و می گساری و شراب خوارگی، که اسلام با عناد و دشمنی ناگهانی، با آن برخورد نکرد، بلکه با ملایمت و نرمی آن را به سوی صلاح و درستی سوق داد و در مراحل تدریجی آن را مداوا و معالجه نمود، تا این که به هدف غایی مورد نظر برسد. پس در مرحله ی اول به صراحت گفت که ربا، در نزد خدا ثواب و پاداش نیک ندارد:
«وَمَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ» [روم/ ۲۹]
(آنچه را که به عنوان ربا می‌دهید تا از اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت…)
و در مرحله ی دوم قرآن کریم از سیره و روش زشت یهود در تعامل ربوی درسی و عبرتی به ما داد که گفت:
«فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیرًا* وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» [نساء/۱۶۰-۱۶۱]
به خاطر جور و ستمی که از یهودیان سر زد و (به خصوص) به سبب این که بسی از راه خدا (مردمان را) بازداشتند، (برای تنبیه ایشان، قسمتی از) چیزهای پاکیزه را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم.
و (همچنین بر آنان برخی از چیزهای پاکیزه و حلال را حرام کردیم) به خاطر دریافت ربا (و رباخواری)، در حالی که (بر زبان پیغمبران) از آن نهی شده بودند، و به سبب خوردن مال مردم به ناحق، و ما برای کافران ایشان عذاب دردناکی را آماده کرده‌ایم.
و در مرحله ی سوم از ربا خواری فاحش و فراوان که چندین برابر می شود نهی فرمود: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَهً ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»
[آل عمران/۱۳۰]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! ربا را دو و چند برابر مخورید، و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.
و سرانجام به مرحله ی چهارم منتقل شد که آخرین مرحله است و بدین شیوه تعالیم اخلاقی خود را درباره ی ربا خاتمه داد و در این مرحله نهی قطعی از هر افزوده به سرمایه ی وام را تصویب کرد و فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ* فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ» [بقره/۲۷۹-۲۷۸]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (عذاب و عقاب) خدا بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا (در پیش مردم) باقی مانده است فروگذارید، اگر مؤمن هستید.
پس اگر چنین نکردید، بدانید که به جنگ با خدا و پیغمبرش برخاسته‌اید، و اگر توبه کردید (و از رباخواری دست کشیدید و اوامر دین را گردن نهادید) اصل سرمایه‌هایتان از آن شما است، نه ستم می‌کنید و نه ستم می‌بینید.
بی گمان ربا و رباخواری آفت بزرگی است که بر اقتصاد جهانی امروز قدرت و سیطره یافته و بندها و طناب های آن به تمام معاملات بشری در تمام نقاط جهان در روی زمین کشیده شده است، و به نظر و رأی آنان رکن و پایه ی اساسی در تنظیم بنیه ی اقتصاد نوین است.
نظام و سیستم ربا و معاملات ربوی یک کار معقول و خردپسند نیست و عدالت آن را اقتضاء نمی کند و انسان در اقتصاد خود بدان نیاز ندارد. جز این که تحریم ربا و معاملات ربوی تنها بر اساس این اسباب سلبی و منفی نیست. بلکه سبب حقیقی تحریم رباء همان نظام و سیستم مضرّ و زیانبار به انسانیت از ناحیه اخلاقی و از ناحیه اجتماعی است.
از جنبه و ناحیه ی اخلاقی
جامعه ای که افراد آن معاملات ربوی را انجام می دهند، در آن مصالح و منافع طبقات غنی ثروتمند با مصالح و منافع طبقات فقیر و نیازمند، تناقض دارد. پس ممکن نیست که امثال این جوامع بر اساس قواعد تعاون و همکاری و محبت به همدیگر و پشتیبانی از یکدیگر و همیاری، استوار گردد و اعضاء چنین جامعه ای در تمام اوقات، گرایش به از هم گسستگی و از هم پاشیدگی و تفرقه و جدایی دارند و هر گاه عواملی و اسبابی بدین پدیده کمک کند، به زودی اعضای این جوامع با هم به رقابت و منافات با هم، و دوری از هم بر می خیزند.
از جنبه ی و ناحیه ی اجتماعی
نظام و سیستم معاملات ربوی و رباخواری، انسان را بر صفات مادی گری و ماده پرستی و بخل و بی صبری و تنگ چشمی و سنگ دلی و حرص شدید بر ماده و امثال آن از صفات پست و دیگر رذایل، بار می آورد. سپس فرد در جامعه ربوی همواره تحت تأثیر این صفات قرار دارد و این صفات ریشه در نفس وی می دوانند، تا این که سرانجام عضویت شایسته ی خویش را در جامعه از دست می دهد. و از این راه همیاری و همبستگی میان افراد جامعه بشری فرو می ریزد. و هنگامی که فرد همکاری و همیاری و همبستگی با دیگران و ایثار و آسان گیری و گذشت و فداکاری را از دست می دهد بنیاد ساختمان اجتماعی متلاشی و سست می گردد، و هر فردی تلاش می کند که برای خویش زندگی کند و دیگران کمترین توجهی ندارد.

  • مطالب مرتبط
  • دیدگاه‌ها
0 0 امتیازها
محبوبیت مقاله
مشترک شوید
مرا مطلع کن از
0 دیدگاه‌
جدیدترین
قدیمترین بیشترین امتیاز
Inline Feedbacks
تمام دیدگاهها را ببینید.
0
منتظر دیدگاه شما هستیم!x